آخر اين تيره شب هجر به پايان آيد

شاعر : فخرالدين عراقي

آخر اين درد مرا نوبت درمان آيدآخر اين تيره شب هجر به پايان آيد
آخر اين گردش ما نيز به پايان آيدچند گردم چو فلک گرد جهان سرگردان؟
روز آخر نظرم بر رخ جانان آيدآخر اين بخت من از خواب درآيد سحري
اين همه سنگ محن بر سر ما زان آيديافتم صحبت آن يار، مگر روزي چند
کي مرا گوي غرض در خم چوگان آيد؟تا بود گوي دلم در خم چوگان هوس
لاجرم سينه‌ي من کلبه‌ي احزان آيديوسف گم شده را گرچه نيابم به جهان
بو که بويي به مشامم ز گلستان آيدبلبل‌آسا همه شب تا به سحر ناله زنم
تا خود از درگه تقدير چه فرمان آيداو چه خواهد؟ که همي با وطن آيد، ليکن
که نه هر خار و خسي لايق بستان آيدبه عراق ار نرسد باز عراقي چه عجب!